مهربــانی ها

به شیشــه های اتـاقم دوباره " هـا " کردم

واز نوشتــن اسمت برآن حیــا کردم

به روی شیشــه کشیـدم شبیه یک گنبد

به پـای شیشـه نشستــم "رضـا رضـا " کردم

قـلاده سـاز عشـــق را گفتــم که از جنــس وفـآ

قــلاده ای سازد مـــرا ، نقشش "اَنا کَــلْبٌــــ الْـــرِضـــا"

دلنوشت:

حـــرم امـن تـو کافیست هراسـان شده را....

"تسلیت"

صراط بهشت

"آمـدم ای شــاه پنـــاهم بده"

دلت که گرفت به اندازه یک سلام فاصله داری


"السلامــ علیکــ یا امامــ الرئــوفـــ"

پیوسته دست بر ســر زوّار میکشـی

تو کیستـی که ناز" گنهکـار" میکشـی

پی نوشت:

به جرم گنه مرا به مشهذالرضا تبعید کن.

اذن میخواهم

"وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ"

این آخرین سلام من برتو نباشد!!

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى 

آقا جان

تا چشـم من به گنیـد بـاز شد

ایـن دل دیوانه گنبـد بـاز شد

دلنوشت: مرا بخوان!
بوی سیب حــرم حسین (ع) میاید...
اذن دخولش را میخواهـم!

پنجره فولاد

"دیار پلاک هشتــــ"

از معطل شدن و دست رساندن به ضریح

لـذتـی هست که در سجــده طولانی نیست

دکتـرها جوابش کرده بودند!

فقط یکی میگفت:دارویی برایت مینویسم
حتما جواب میدهد.

"زیارتـــ امام رضا(علیه السلام)"

امیر نوشتـ:چه زود باز هوای مشهدتان به سرم زد."من وحـــرم"

این روزها دلم عجیب برای " خــودم "تنگ شده است.

دل یار

از اینجا که هستم،تا آنجا که تو هستی

وجب به وجب  "دلتنگتم"

مولا جان 

کافری آمدحرم تماشایت کند

وقت برگشتن ز مدح تو فقط هــو میکشید.

دلنوشت:دلا هواییِ دیار طوس امشب...

دوباره مشهدالرضا پابوسِ امشب...

اذن دخــول

چه اشتیاقی دارد زائر برای پیوستن به تـو،دلش پر می‌کشد اما پایش نمی‌رود

نگاه می‌کند به آن همه عظمت و می‌گوید:

خداوندا به من اجازه می‌دهی پا پیش گذارم؟

یا رسو ل الله اجازه می دهی ؟

اجازه می دهند ملائک ؟

وقلبش مطمئن است از جواب اجازه و جواز پیش آمدن به سمت رضا ^{"علیه السلام"}

یا سریع الرضا به حق رضا ^{"علیه السلام"} مرا پذیرا باشد

"ادخلوها بسلام آمنین"

آخر به کجا روی کند ای همه رحمت

گـر در بـر تـو شخـص گرفتـار نیایـد

دیـدم همـه جا بـر در و دیوار حریمـت

جایـی ننـوشتـه اسـت" گنهکـار" نیـایـد

امیــرنوشتــ :بــوی عطر سیبــ حرم را از مشهدالرضا حس میکنم.

چند روزی میهمان قبله هشتم هستم"طلب حلالیت"دارم.

سایه سر خورشید

گیــرم بهشت مست مِـی کوثــر است

فــواره های صحــن رضــا دیدنی تر است

امیرنوشتــ:پیرمرد کنج حرم باخود زمزمه میکرد

اینجا حریم ضامن آهوست بعد چشمانش خیس شد وگفت که کاش کوفیان نیز ضمانت حسین را قبول میکردند.

«یا قوم ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل اما ترونه کیف یتلظی عطشا»

«ای قوم اگر به من رحم نمی‏کنید به این کودک رحم کنید، آیا او را نمی‏بینید که چگونه از شدت و حرارت تشنگی، دهان را باز و بسته می‏ کند؟»

پلاک هشتــ

بر یــازده اما چـــون دلم تنگــــــ میشود

میایم و طوافـــــ مــــزار تــــورا میکنم

دلنوشتـــ :

دیـدم همـه جا بـر در و دیوار حریمـت

جایـی ننـوشتـه اسـت گنهکـار نیـایـد..